نیاما « تعلیمات نظم فردی» NIyAMA
● نیاما شامل 5 مرحله به شرح زیر است
1) ساوچا﹙Saucha﹚به معنی پاکیزگی است.
2) سانتوشا﹙Santosh﹚به معنی قناعت است.
3) تاپاس﹙Tapas﹚به معنی انظباط است.
4) سوادیایا﹙Svadhyaya﹚به معنی اندیشه در خود است.
5) ایشواراپرانیدانا﹙Ishvarapranidhana﹚به معنی تسلیم شدن به یک قدرت برتر است.
نیاما، معمولا به وظایفی اشاره دارد، که نسبت به خودمان انجام میدهیم، و به معنی نظم شخصی است.
● تاپاس در 3 مرحله انجام میشود
1) ریاضت در فکر
2) ریاضت در کلام
3) ریاضت در عمل
● تاپاس دادن
یعنی قربانی کردن، اینکه ما راحتطلبیها و لذتطلبیها را قربانی کنیم. لذتهایی که ریشه در گذشته دارند و حالت فسیلگونه و سنگواره در ما پیدا کرده را قربانی اهداف و شعفهای جدید خود کنیم. با قربانی دادن، شور زندگی را در خود بوجود میآوریم و هم ذهن را به آرامش میرسانیم.
• تاپاس دادن، تحول عادات و سرعت بخشیدن به اهداف هست.
یک ذهن ساده و خالص و فنگشویی شده، به مراتب قدرتش بیشتر از ذهنی هست، که اسیر گذشته و خواستههاست.
• تاپاس، فضایی بسیار پویا، شاد و پر از شور زندگی هست.
• تاپاس، پر از تحول جابهجایی و رهایی هست.
• تاپاس دادن، موجب افزایش سلامتی بدن میشود، چون بدن تحت تاثیر ذهن هست.
■ تاپاس دادن من
چند سال پیش کلاس خودشناسی در زمینه یوگا به اسم، « اینجا و اکنون»ثبت نام کردم.
قبل از شروع دوره، یک روز برای معارفه گذاشتند.
در معارفه، توضیح دادند، که اگر در یکی از روزهای کلاس دیر برسید، 99 نفر دیگه باید، منتظر شما بمونند تا شما برسید.
همه تعهد دادیم که قبل از 9 صبح در کانون ظفر باشیم.
من از کرج میرفتم، وقت رو طوری تنظیم کردم، که دیر نرسم.
آژانس گرفتم، که راحت برسم.
وقتی رسیدم تهران، متوجه شدم که همه راههای منتهی به ظفر بسته شده.
چون جلسه سران کشورها هست و از همه کشورها آمدند ایران.
راننده همه مسیرها رو میرفت تا راهی پیدا کنه.
از کانون زنگ زدند و گفتن ساعت 9 هست و هنوز نرسیدید.
گفتم، همه راهها بسته شده.
گفتند، اگر فکر میکنید، نمیرسید، حذفتون کنیم.
گفتم، دوره بعدی کی هست.
گفت، معلوم نیست، شاید باشه، شاید نباشه.
گفتم، میام.
به راننده گفتم، یه راهی پیدا کن که ادامهاش بخوره به ظفر.
نزدیک مترو میرداماد نگه داشت، گفت، این خیابان مستقیم تا بالا بری میرسی به خیابان مورد نظر در ظفر.
پیاده شدم، در طول خیابان شروع کردم به دویدن.
با خودم میگفتم، شاید توی خیابان یه ماشینی رد بشه و من سوار کنه.
خیابانی که باید میدویدم، خیلی طولش زیاد بود.
خیابان دوم رو هم تا وسطش باید میرفتم.
بالاخره، رسیدم اما ساعت 10 صبح بود.
استاد دوره رو نگه داشته بود.
غیر از من هم افراد دیگه دیر رسیده بودند.
استاد همه رو جلوی کلاس نگه داشته بود، و صحبت میکرد.
منم رفتم ایستادم کنار بقیه.
استاد گفت، الان با صدای بلند بگید، برای فردا چه تاپاسی میدهید، که نیمساعت قبل کلاس اینجا باشید.
من تاپاسی رو که باید، میدادم در زمان بود.
شب هم برای آمدن به خونه هیچ آژانسی تا کرج نمیاومد.
شب که خونه رسیدم، گفتند فردا نرو دیگه.
گفتم، نه. حتمن باید برم، چون دوره دوباره معلوم نیست چه زمانی باشه.
صبح فردا آژانس زودتر گرفتم، که اگر قرار شد، پیاده برم، فرصت پیاده روی داشته باشم.
فردا صبح به موقع رسیدم.
استاد گفت، تاپاسی که دادی رو بعدن نتیجهاش میبینی.
بعد از اون دوره، دیگه دوره « اینجا و اکنون»گذاشته نشد، در تهران.
کلام آخر
همیشه برای انجام کاری که اکنون در آن هستیم، باید تاپاس آن را بدهیم و کارهایی که در آینده میخواهیم انجام بدهیم، نیز هماکنون تاپاس آن را باید بدهیم.
آخرین نظرات: